متن و حاشیه ششمین روز جشنواره فیلم فجر|رقص پرچمهای سرخابی در سالن سینما، حضور اشتباهی یک فیلم کاملا افغانی و پیتزای جشنواره!
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۸۱۳۴۷۹
عدهای از جوانان افغان میخواهند در کشورهای اروپایی پناهنده شوند و مسیرشان از ایران میگذرد. واقعا فیلم «مردن در آب مطهر» چه ارتباطی به سینمای ایران دارد که داریم آن را در بخش ملی و نه بینالمللی جشنواره فیلم فجر خودمان نمایش میدهیم؟ ۱۸ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۵ فرهنگی سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- احسان رحیم زاده
*بیان عجولانه و تیتروار معضلات اقتصادی
پس از «روز بلوا» فیلم «کشتارگاه» دومین اثر جشنواره امسال است که به مفاسد اقتصادی میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روایت در نیمه اول بر روی مساله قتل سه قربانی و پنهانکاری عوامل کشتارگاه متمرکز میشود و در نیمه دوم فرصت چندانی برای پرداختن به مفاسد اقتصادی ندارد. موضوعات اقتصادی از آنجا که در تار و پود قصه تنیده نشدهاند، گنگ و نامفهوم هستند. کارگردان زمان زیادی را صرف نمایش رفت و برگشتهای بیثمر دختر و پسر مقتول میکند و در اواخر فیلم یادش میآید که قرار بود از بازار ارز و قاچاق گوشت هم بگوید. از کنار پایان سرهم بندیشده فیلم هم نمیتوان به سادگی گذاشت. شخصیتی که باران کوثری آن را بازی میکند در تحولی سریع متوجه واقعیت میشود و در چشم به هم زدنی تصمیم به انتقام میگیرد.
مانی حقیقی برای دومین بار در فیلمهای جشنواره امسال نقش یک مرد بدجنس کلاهبردار را بازی میکند. بار اول در «دوزیست» و این بار در «کشتارگاه».
*کاش در سینمای افغانستان تولید و اکران میشد
لوگوی فیلم «مردن در آب مطهر» که بر روی تیتراژ نقش میبندد پایان داستان را لو میدهد. از همان ابتدا متوجه میشویم که مردن در آب اتفاق میافتد و داستان ارتباطی با صلیب مسیحی دارد. فیلم در خوشبینانهترین حالت شاید برای مخاطبان افغان جالب باشد. فیلمنامهنویس در جایی از داستان در قالب یک دیالوگ اعتراف میکند: «هیچ جای دنیا برای پناهندهها فرش قرمز پهن نمیکنند.» وقتی در جهانبینی فیلم، پناهندگی به عنوان یک رفتار خارج عرف و پردردسر پذیرفته شد، پس مخاطب نباید نمیتواند کسی را مقصر بداند. اینکه قاچاقبرهای ایرانی آدمهای منصف و اخلاقمداری نیستند هم اصلا چیز عجیبی نیست. چون کسی از قاچاقبرهای خلافکار انتظار رفتاری جز این را ندارد. قصه فیلم درباره اختلاف درونگروهی شخصیتهای افغان است که بیجهت به کشور و مردمان ایران مرتبط شده است. هم کسی که قتل را انجام میدهد اهل افغانستان است و هم آنکه قربانی میشود. بقیه شخصیتهای اصلی هم افغانی هستند و گره داستان هم حول مشکلات این عزیزان شکل میگیرد. بهتر بود که فیلم در همان سینمای افغانستان تولید و اکران میشد. عدهای از جوانان افغان میخواهند در کشورهای اروپایی پناهنده شوند و مسیرشان از ایران میگذرد. واقعا این فیلم چه ارتباطی به سینمای ایران دارد که داریم آن را در بخش ملی و نه بینالمللی جشنواره فیلم فجر خودمان نمایش میدهیم؟
*منتقدانی که با پرچم و بوق به پرده نقرهای خیره شدند
دیروز فیلم «کشتارگاه» نیم ساعت زودتر اکران شد؛ ولی باز هم نشست خبریاش با پخش فوتبال همزمان شد. تعدادی از خبرنگاران و منتقدان دیروز با خودشان پرچمهای آبی و قرمز آورده بودند و در هنگام پخش بازی «شهرآورد» پرچمها را در سالن سینما تکان میدادند. در کنار رقص پرچمها صدای بوق و شیپور هم در سالنها به گوش میرسید. تعدادی از خبرگزاریها همزمان با پخش بازی فوتبال گزارش تصویری تولید کردند و در آن از منتقدان پرسیدند که به نظر شما بازی با چه نتیجهای به اتمام میرسد.
*شایعه گزارش اختصاصی فردوسیپور
مهراوه شریفینیا که طرفدار پرسپولیس است، دیروز با شال سرخ در سالن حضور پیدا کرده بود و همراه با اهالی رسانه بازی را تماشا میکرد. همچنین شایعه شده بود که عادل فردوسیپور در پردیس ملت حاضر میشود و به صورت اختصاصی بازی را برای اهالی رسانه گزارش میکند!
آخرین باری که بازی شهرآورد با جشنواره فیلم فجر همزمان شد، پرسپولیس با نتیجه سه بر دو برابر استقلال پیروز شد. آن بازی حدود ده سال پیش در سالن همایشهای برج میلاد به صورت زنده پخش شد . آن بازی بار دراماتیک بالایی داشت و پرسپولیس توانست در دقایق پایانی با دو گل ایمون زاید شکست را به پیروزی بدل کند. برای همین امسال بعد از گل دقیقه 88 خیلیها امیدوار به تکرار تاریخ بودند که این اتفاق نیفتاد.
*فیلم چهارمی فیلماولی شد
از عجایب جشنواره فیلم فجر این است که فیلم چهارم عباس امینی در در بخش «نگاه نو» که ویژه فیلم اولیهاست شرکت کرده!
کارگردان فیلم سینمایی «کشتارگاه» در نشست خبری فیلم گفت: به شخصه خودم هم نمیدانم که چرا اصرار داشتند که فیلم اولی باشم. در آییننامه سازمان سینمایی یک قانون آمده و در آییننامه ارشاد قانون دیگری آمده که به شخصه از آن سر در نمیآورم؛ اما براساس آن من را فیلم اولی حساب کردهاند.
*شهردار تهران درپردیس ملت
پیروز حناچی، شهردار تهران همراه با تعدادی از مدیرانش در اکران فیلم «زمستان است» در پردیس سینمایی ملت شرکت کرد. حناچی تهیه کننده این فیلم محسوب میشود. فیلم به تاریخچه خیابان «لالهزار» و رویدادهای تاریخی آن میپردازد.
*پیتزا جشنواره؛ قطر کمتر، پنیر بیشتر
داخل کارت خبرنگاران و عکاسان و منتقدان پردیس سینمایی ملت روزانه 40 هزار تومان برای صرف ناهار و شام واریز میشود. با توجه به قیمتهای نجومی خوراکیهای فودکورت پردیس ملت با این مبلغ فقط میشود یک وعده غذای مختصر خریداری کرد. واحد شکایات مردمی 124 بد نیست سری هم به واحدهای این طبقه بزند و از نزدیک ببیند که قیمت کبابها و پیتزاها و ساندویچهایشان حدود دو برابر نرخ معمول است. یکی از واحدها برای حل مشکل قشر مظلوم خبرنگار پیتزاهایی با عنوان «پیتزا جشنواره» تولید کرده که قیمتش همراه با یک قوطی نوشابه حدود 40 هزار تومان میشود. ویژگی بارز «پیتزا جشنواره» زیاد بودن پنیر و کم بودن قطر آن است. قطره دایرهاش نسبت به دیگر پیتزاها چند سانتیمتری کوتاهتر است. همچنین به جای مصرف گوشت و قارچ، حجم پنیر را بیشتر کردهاند تا قیمت پایین بیاید.
خلاصه دوستان بازرسی و نظارت اتاق اصناف ایران اگر این روزها در پردیس ملت مستقر شوند، هم به اندازه چند ماه سوژه گرانفروشی شکار میکنند و هم از نعمت تماشای فیلمهای جشنواره بهرهمند میشوند.
حاشیه و متن پنجمین روز جشنواره فیلم فجر|محافظهکاری برنامه ضبطی «هفت»، پایان کاملا باز کمدی «قاسمخانی» و انتقاد «داریوش ارجمند» از غیبت «بابک حمیدیان»نشست خبری " مردن در آب مطهر"| نوید محمودی: ضد ایران فیلم نساختیم/منطق مهاجرت سیاه استنشست خبری "کشتارگاه"| عباس امینی: فیلم من تکراری نیستپنجمین روز جشنواره فیلم فجر با دوربین تسنیم/ شب تلخ و ترسناک و ناراحتی از خونریزی در جشنواره فجر+ فیلمانتهای پیام/
R1539/P/S4,34/CT7 واژه های کاربردی مرتبط سینمای ایران پرسپولیس شهرداری تهران پردیس ملت جشنواره فیلم فجرمنبع: تسنیم
کلیدواژه: سینمای ایران پرسپولیس شهرداری تهران پردیس ملت جشنواره فیلم فجر سینمای ایران پرسپولیس شهرداری تهران پردیس ملت سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر جشنواره فیلم فجر روز جشنواره فیلم فجر مردن در آب مطهر سینمای ایران پردیس ملت نشست خبری فیلم اولی پرچم ها فیلم چه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۸۱۳۴۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین هنرپیشه زن سینما و یک سرگذشت تلخ پرتکرار
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند.
به گزارش ایسنا، نام صدیقه (روحانگیز) سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: «زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».»
این کارگردان سینما همچنین گفته بود: «من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خودش حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.»
عباس بهارلو - مورخ و پژوهشگر سینما - در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است: «وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟»
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است: «بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.»
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.»
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است: «اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.»
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است،
سامینژاد در حالی در 80 سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: «بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.»
او گفته است: «قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، می توانست نقش یک پدر را بازی بکند.»
انتهای پیام